نگارش : همایون جزی زاده مدرس مراکزتربیت معلم
« رابطه شایسته سالاری با مرفهین بی درد »
دود چراغ خوردگانمان ، کمر خم شدگانمان ، پیشانی به سجده رفته گانمان ، چشمان به کتاب وعلم دوختگانمان ، تا سحر برکتاب وعلم ، خفته گانمان ، صادقان بی ادعاّیمان ، فاضلان رنجدیده مان ، پیشکسوتان درغم نشسته مان ، دانشمندان ومعلمین فراموش شده گانمان ، درحسرت نشستگان وامیدوارنمان ، چشمان اشکبارمادران وپدرانمان وآنانکه علم سپید را برلوح سیاه تخته نگاشتند ومرکب جانشان رافدای انسانها کردند و دستـان لـرزانشـان همچنـان می نگـارد وتبسم غرورافتخارشان سالهاست گردنشسته وهزاران انسانی که دردخمه های ساده خود با خدای خود رازونیازمی کنند با آنکه قلبی کوچک دارند ولی به وسعت آسمان و کهکشاست .
آری اینـان شایسته سالاران ، هستند ما اینان شایسته گان بی ادعائی هستند که هنوز هم با دستان لرزان خود می نگارند.
معشوقی درقلب داشته ودارند که با او سخن می گویند . اینان همچون مولایمان حضرت علی علیه السلام وردشان را باچاه می گویند.
آری شایسته گان سرزمین ما ایران کم نیستند . باید آنها را جستجویشان کرد. باید ازلا به لای جامعه گردنشسته وازکوچه پس کوچه های ایران زمین پیدایشان کرد.
اینان قلبهایشان برای جوانان مسخ شده می طپد ، اینان ازعلم های بی عمل وفسیل شده دررنجند.
ای کاش معنای شایسته سالاری ، واقعی می شد ، ای کاش علی گونه قضاوت می کردند. ای کاش رابطه سالاری به شایسته سالاری تبدیل می شد. ای کاش مسئولین بی درد حرمت خون شهیدان را پایمال نمی کردند.
« خداوندا تو می دانی که انسان بودن وماندن دراین دنیا چه دشواراست »
« چه رنجی می کشد آنکس که انسان است وازاحساس سرشاراست »
ای کـاش شـایستـه سـالاری دیگـر رؤیا نبود وبه حقیقت می پیوست . ای کاش رابطه ها به ضابطه ها تبدیل می شد. ای کاش شایسته گان جوان تحصیل کرده ما ، راحت فروخته نمی شدند.
ای کاش مرّفهین بی درد ، درد را احساس می کردند. ای کاش خدا این قدرصبورنبود و وعده هایش آنی بود.
راستی به قول معینی کرمانشاهی شاعرمعاصر « عجب صبری خدا دارد »
اگرمن جای او بودم ، همان یک لحظه اول، که اول ظلم را می دیدم ازمخلوق بی وجدان ـ جهان را با همه زیبائی وزشتی به روی یک دگرویرانه می کردم .
اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان ولرزان ، دیگری پوشیده ازصدجامه رنگی ، زمین وآسمان را واژگون مستانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ، عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم ـ نه ـ نه ، همین بهتر که اوخودجای خود بنشسته وتاب تماشای تمام زشتکارهای این مخلوق را دارد وگرنه من بجای او چوبودم ، یکنفس کی عادلانه سازشی با جاهل وفرزانه می کردم .
اگرنظاره گرمرفهین بی درد باشیم ، خواهیم دید ، انسانها ازدیدآنان ، همچون بردگانند ، آنان تفکری را سپوتین مانند دارند ، گویی احساس وانسانیت درآنان مرده است .
مرفهین بی درد جز به استثمارکشیدن افراد ضعیف به هیچ چیز دیگر نمی اندیشند ، آنان هاله ای دورخود کشیده اند که گویا خود را نژادی برتر می بینند وانسانها باید بدون چون وچرا فرمانبر آنان باشند. اینان هرگزطعم گرسنگی وتشنگی را نچشیده وعرق جبین را ندیده و آزمایش نکرده اند . اینان بردگی را از نوزنده کرده اند. حتی به کودکان وفرزندان خود نیزآموخته اند اینچنین باشند.
آری بیاد کودک خردسال فقیروپژمرده ای درکلاس اول ابتدائی افتادم ، که درجواب درس معلم بخاطرمی آورد. معلم می گفت : باباآب داد ومن یادم آمدآخرین باری که باباجان داد.
معلم گفت : آب را با کدام الف می نویسند ، بچه ها فریاد زدند ، با آی کلاه دار ، و من یادم آمد که بابا اصلاً کلاه نداشت .
معلم گفت : نان را با کدام نون می نویسند ، بچه ها فریاد زدند ، نون کوچک ، نون بزرگ ، ومن یادم آمد نان سفره ما همیشه کوچک بود. معلم گفت : دارا توپ دارد. ومن یادم آمد که دارا تانک نیزدارد ، دارا بانک نیزدارد وآخرین باربابا زیردست دارا جان داد.
اگردارا توپ وتانک وبانک دارد ، اسد اسب دارد. اسد داس دارد . اسد ایمان دارد.
آری با کدامین بیان مرّفهین بی درد را تشریح کنم ، که گاهاً برمسند نشسته اند وبرمردم می تازند وآنان را به مسخره می گیرند وچون بردگان انسان نما تحقیرشان می کنند. آنان هرگزفکر نمی کنند ونمی خواهند فکر کنند که هستی آنان به هستی اینان بستگی دارد.
یادش بخیر اول انقلاب ، که به مرّفهین بی درد می گفتند : « ازکجا آورده ای ؟» راستی فکر کرده ایم ، چرا از عـدالت وانصـاف ، صـداقت وپاکی فاصله گرفته ایم ، کردارونیّت های نیکمان کجا رفته ، پیوندهای انسانی گذشته مان چرا فراموش شده ، عاملان آن چه کسانی هستند؟
وقتی ما فرهنگیان ، به گذشته مان می اندیشیم که 30 سال درخدمت آموزش وپرورش ونونهالان وجوانان این مملکت صادقانه کارکرده ایم باید به خود ببالیم .
بسی جای تاسف است که این استوانه ها واین شایسته گان علم ، بدست فراموشی سپرده شده اند ،مسئولین فراموش کرده اند که چند صباحی آنان نیزبازنشسته خواهند شد ومسئولین جدید ، آنان را نیزبه فراموشی خواهند سپرد.
« بنظرشما اگرشایسته سالاری میزان ومعیارارزش ها شناخته می شد. اگر صداقت وپاکی حاکم می شد. اگرعدالت اجرا می گردید. اگر ایثاروگذشت شهیدانمان جامه عمل می پوشید ، کشورمان ، ایران عزیزبه مدینه فاضله نزدیک نمی شد؟
امیدواریم ، مرفهین بی درد به خودآیند وتاقلبشان ازتپش نیفتاده به ملت بازگردند وصداقت ، پاکی ، گذشت ، برابری ومساوات ، انصاف واحساس را به زیردستان هدیه دهند ومطمئن باشند که :
همیشه خداوند آمرزنده ومهربان است .
نگارش ، همایون جزی زاده
مدرس بازنشسته مراکزتربیت معلم