نقدوبررسی کتاب بادبادک باز درتاریخ 96/3/9 ( توسط خانم قیطاسی )
امیرتنها پسرمردی ثروتمنداست ودرکابل زندگی میکند ، مادراودرهنگام وضع حمل جان خود را ازدست داده است وامیرخود رامسئول مرگ مادرش می داند.
خدمتکار آنها ـ علی پسری به نام حسن دارد که ازامیریک سال کوچکتراست ، مادرحسن آنها را ترک کرده است .
رابطه ی امیروپدرش سردوخالی ازعاطفه است .
امیروحسن به اقتضای کودکی با هم دوستان صمیمی هستند ، حسن دوست وخدمتکارباوفایی است ویکبارخود را به خاطر امیر به خطرمی اندازد اما زمانی که به کمک نیازدارد امیراو را تنها می گذارد.
ماجرا ازجایی آغاز می شودکه امیر برای جلب توجه پدرش سعی می کند درمسابقه ی بادبادک بازی نفر اول شود وبا کمک حسن به هدف خود می رسد ، اما زمانی که حسن به دنبال آخرین بادبادک که ـ جایزه نفر پیروزاست ـ می رود درراه توسط هم محله ای های امیر موردآزارقرارمی گیرد وامیرهم به اوکمکی نمی کند.
بعدازآن حادثه امیرنمی تواند با وجدانش کناربیاید وبا متهم کردن حسن به دزدی او را ازخانه بیرون می کند.
سالها بعد که روسها به افغانستان حمله می کنند امیر وپدرش به امریکا فرارمی کنند وامیردرآنجا با دختری افغانی ازدواج می کند.
بعد ازسالها دوست پدرامیربا اوتماس می گیرد وازامیر می خواهد که به پاکستان برود.
درپاکستان امیر می فهمد که پدرش با مادرحسن رابطه نامشروع داشته وحسن برادرش است .
دوست پدرش ازاو می خواهد که به کابل رفته وپسرحسن ـ که مادر وپدرش توسط طالبان به قتل رسیدند ـ را پیدا کند واو را به یک یتیم خانه مناسب درپاکستان بسپارد.
امیر پسر را پیدا می کند وتصمیم می گیرد او را با خود به امریکا ببرد زیرا خودش فرزندی ندارد.
کانون بازنشستگان آموزش وپرورش اصفهان