« به نام آفریدگار یکتا »
تقی بهداد فر ، متولد 1317 ـ اصفهان
نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت برقرار
اززمان کودکی ام بگویم ، دوران ابتدائی را دردبستان جلالیه درخیابان احمدآباد اصفهان به پایان بردم ، دوران متوسطه را تا سیکل دردبیرستان علیه بودم ، وبعد وارد دانشسرای تربیت بدنی شدم وپس ازاتمام دانشسرا به استخدام آموزش وپرورش درآمدم ودرریزلنجان مشغول شدم که امروز به زرین شهر معروف می باشد وبعد ازدوسال به سده یاهمایونشهر ویاخمینی شهر امروز منتقل شدم ، وبلافاصله دیپلم ششم ادبی بطورمتفرقه یا آزاد گرفتم ، ودرکنکوردانشکده ادبیات آن زمان شرکت کردم ودررشته زبان به اخذ درجه لیسانس نائل آمدم ، ودرخلال دانشجوئی وکاربه ریاست دبیرستان عماد خمینی شهر منصوب شدم ، وپس ازاینکه به اصفهان منتقل شدم ، باسمت دبیرزبان دردبیرستانهای علیه وهراتی مشغول شدم ، وبازدرخلال همین زمان لیسانس دوم خودرا که دررشته فلسفه وعلوم تربیتی بود به پایان بردم ، ودرسال 1342 بنا به پیشنهاد استاد عزیزوفرهیخته زنده یاد جناب آقای ابراهیم هورفربه سمت معاونت دبیرستان ادب برگزیده شدم ، وبعدازدوسال استعفا دادم ، وبه تدریس زبان دردبیرستان سعدی وهراتی پرداختم ، چون عاشق کلاس ودانش آموزبودم ، درهمین ایام دردبیرستان سعدی بارها برای بنده دستگیری های مکررازطرف ساواک پیش آمد توام با زندان وشکنجه وغیره تا اینکه مرحوم آقای دکتر ابراهیم نیلفروشان ریاست دبیرستان سعدی را به عهده گرفتند وبه پیشنهاد ایشان به سمت معاونت دبیرستان سعدی منصوب شدم ودیگر دراین سمت بودم تا اینکه دبیرستان سعدی به علل مسائل امنیتی وخیزش انقلابی دانش آموزان منحل وبه شهربانی ونیروی انتظامی تحویل گردید ، وبنده بازبه دبیرستان ادب منتقل شدم که دراین زمان زنده یادجناب آقای سیدالاسلام ریاست دبیرستان ادب را به عهده داشتند وبنده هم بعنوان معاون دردبیرستان ادب مشغول بودم تا اینکه ایشان برای طرح نظام جدید درسال 1353 به خارج اعزام گردیدند ، وبنده به ریاست دبیرستان ادب منصوب شدم وتا سال 1358 دراین سمت بودم ، که البته داستانهای زیادی دراین مدت داشتم ، ولی بارزترازهمه ومهمتر ، پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ، واداره بیش ازدوهزاردانش آموز درروزانه این دبیرستان وتقریباً معادل همین تعداد دانش آموز درشبانه این دبیرستان بود، ودیگرموفقیت دانش آموزان درکنکورسراسری ونفرات اول کنکورسراسری درسالهای مختلف ازقبیل ، شایگان ، قضاوی ، مزدک ، پویا ، که حالا هرکدام ازبزرگان علم ودانش وبه مقام والا وپرفسوری رسیده اند وقبولی بیش از 98 درصد دردانشگاههای مختلف که البته این خود، مدیون زحمات اساتیدی گرانقدرودبیرانی ارجمند وبا شخصیت بودکه به کارشان وحرفه شان معتقدوپای بند بودند ، که من همین حالا دستهای آنها را که زنده اند می بوسم وآنهاکه روی درنقاب خاک کشیده اند برای آنها طلب آمرزش وشادی روح آنها رادارم ، ودیگربرنامه ریزی دقیق ومنسجم که بهیچ وجه درآن اتلاف وقت دانش آموزوجود نداشت ، وجو صمیمی ومردمی درمدرسه ، که البته خاطرات زمان انقلاب بسیاراست وطولانی وازحوصله این مقال خارج می باشد، فقط به این بسنده می کنم که دبیرستان ادب پیشرو درامرمبارزه وجوّ ضداستبداد ، واستثماربود، وهم دبیرانی مبارز ، وهم دانش آموزانی فهمیده ومبارزداشت وازاین رومادرگیریهای زیادی باساواک ومقامات امنیتی داشتیم ، بالاخره سکان این کشتی تاسال 1358 دردست اینجانب بودودرسال 1358 استعفادادم ، ودرسال 1360 درسن 43 سالگی دراوج کارآیی وتجربه مجبوربه بازنشستگی شدم ، درهرحال خدا را سپاسگزارم که درتمام مدت 25 سالی که کارکردم فقط وفقط به خاطرخدا وپیشرفت این مملکت وهمه هموطنانم بود وفقط به عظمت این مملکت وترقی آن می اندیشیدم ، واین شرح حالی بسیار مختصر بود که خیرالکلام قل ودل ـ با آرزوی توفیق ازخدای بزرگ برای همه وعظمت وپیشرفت ایران عزیزوبزرگ .
« چوایران نباشد تن من مباد بدین بوم وبر ، زنده یک تن مباد »
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل برمجازکرد
تقی بهدادفر ـ دی ماه 1396
« پاسخ به پرسشهای کانون بازنشستگان »
بیوگرافی خود را درحدّ بسیارمختصرتوضیح دادم ، اماّ فعالیت کانون بازنشستگان را باید بگویم که درحدود36 سالی که بنده بازنشست شده ام وخانه نشین ، خبری نبوده ولی اخیراً دریکی دوسال گذشته زمینه فعالیت این کانون بسیارخوب شده ، ودرتماسهای صمیمانه ای با بازنشستگان هستند البته من ازکانون بازنشستگان آموزش وپرورش اصفهان صحبت می کنم ، بقیه جاهای دیگر را خبرندارم .
درکانون بازنشستگان آموزش وپرورش استان اصفهان اخیراً افرادی علاقمند وصمیمی وآشنابه درد بازنشستـه انتخاب شده اند ، والحق دارای برنامه وتماس های خوبی بابازنشسته ها هستند و خواسته های آنان رابه مقامات مسئول منتقل می کنند، من اینجا جادارد ازآقای پویان فر رئیس کانون وجناب آقای بهزادان معاونت کانون نام ببرم ، زحماتشان قابل تقدیروتمجید است وهمچنین همکاران عزیزدیگری که دراین راه زحمت می کشند ، توصیه ام به جوانان عزیزاین است که گذشته فرهیختگان خود را درهمه زمینه ها مطالعه کنندودرراه اصلاح مسائل ومشکلات جامعه ازتجربیات مثبت گذشتگان درس گرفته وبا خلاقیّت های مبتکرانه واندیشمندانه خود دررفع معضلات جامعه بکوشند ، شیرین ترین خاطره ها برای من موفقیت های دانش آموزان بود، چه درزمینه درسی ، هنری وورزشی .وقتی که خبرنفر اول کنکورسراسری آقایان شایگان ، قضاوی ، پویا ومزدک وسایرین را می دیدم ومی شنیدم ازشدت شوق ، اشک ازچشمانم جاری می شد، ویا قهرمانی تیمهای ورزشی دبیرستان درسطح استان یاکشور، ویا مسابقات هنری وموفقیتهای آنها ، وخاطره شیرین دیگری که باید بگویم درخلال انقلاب سال 1357 ـ درضمن تظاهرات دانش آموزان نیروهای ارتش وفرمانداری نظامی برای سرکوب دانش آموزان می خواستند وارددبیرستان ادب بشوند وحمله به دانش آموزان را آغازکنند.درآن موقع من دودستم را جلو دردبیرستان گذاشتم ودرست رودرروی مهاجمین قرارگرفتم وگفتم باید ازروی جسد من عبورکنید وداخل دبیرستان شوید ، دراین موقع مقامات امنیتی وفرمانداری نظامی دستوربازداشت دادند وبنده وبرادرم که معاونم بود را دستگیروبه زندان فرمانداری نظامی بردند، امادرهمین موقع دانش آموزان واکنش سریع نشان دادند ومدیرکل آموزش وپرورش آن زمان را به گروگان گرفتند وگفتندتا بهداد فرها « بنده وبرادرم » آزادنشوند ، مدیرکل درگروگان ماباقی خواهدماند ، بالاخره خبربه تهران رسید وازمقامات بالای آن زمان دستورآمد تابنده وبرادرم را آزاد کنند ووقتی ما به جمع دانش آموزان برگشتیم ، چه شوروغوغائی برپاشد وچه نشاط وشعف وصف ناپذیری واین خاطره فراموش ناشدنی است .
« پاسخ به پرسشهای کانون »
البته خاطرات وحوادث آن دوران فراوان وهمه بیادماندنی می باشد، اما نوشتن وتوضیح آنها موجب اطاله کلام ومثنوی هفتادمن می شود وازحوصله این مقال بیرون است . اما وقتی که حکم بازنشستگی را دریافت کردم درسال 1360 متعجب بودم که آیا سزای خدمت به مردم وعشق ورزیدن به دانش آموز ، وآینده نگری درمورد آزادی ودموکراسی این است که عده ای بدون تحقیق وبدون تشخیص وازهمه بدتربی اطلاع درمورد افرادی چون من تصمیم بگیرندکه بسی جای تاسف وتالم بود، چون بنده عمرم را درجهت مبارزه با استبداد ، استثماروجهل سپری کرده بودم ودراین راه بارها به زندان وبازداشت وشکنجه گاه رفته بودم واین دست مزد انسانی مبارزوایران دوست وخواستارتعالی وترّقی این مملکت نبود. بازنشستگی ، دوران مرورکارنامه گذشته وانتقال تجربیات به فعالّین اجتماع است . اززندگی بازنشستگی هم چاره ای نیست بایدساخت ،اماّ مشکلات زندگی قابل توصیف نیست ، درحال حاضرهم فعالیت کاری ندارم ، درحدّ توان مطالعه می کنم ، من برای عزیزان بازنشسته توصیه ام اینستکه تاآن جاکه می توانند به مطالعه روی بیاورند، وبه پیاده روی درحدّ توان وسعی کنندباتوجه به همه مشکلات خودراشادنگه دارند، برخوردمن درطول کارم چه درکلاس چه درمسئولیت اداره مدرسه با دانش آموزان همواره احترام آمیزوباحوصله ، توام با درک دانش آموزان درابعاد مختلف شخصیتی آنها وراهنمائی پدرانه وصمیمانه بود وازتحقیردانش آموزبه شدت متنفربودم وبه طورکلی طرفداروخادم دانش آموزبی بضاعت وخصوصاً با استعداد بودم ودرحدتوان درهمه زمینه ها به آنها کمک می کردم وازاین بابت خیلی خرسندم که دراین راستا چه مغزهای متفکری تربیت شد. دریک کلام دانش آموزان راچون جان خودم وفرزندم دوست می داشتم وعشق می ورزیدم . امادولتها باید بدانند که بازنشستگان این ذخایرروزگاران کاروفعالیت را که جانشان رافدای این مرزوبوم کرده اند چه درزمینه فرهنگی وچه درزمینه رزمی ونظامی گری وحفظ حدود وثغوراین مملکت چه درزمینه های اقتصادی وتجاری وکلاً درجهت پیشرفت این مملکت وپیشرفتهای علمی ودینی ودانشگاهی نبایدبه امان خدا رها شوند، باید شخصیت حال وگذشته آنانرا حفظ کردوبخصوص به فکرآبروومعاش وگذران سخت زندگی درایام پیری آنها همراه باعزّت واحترام بود. درپایان منتخبی ازیک سروده خودم راکه حاکی ازعشق به دانش آموزومعلّم می باشد تقدیم می دارم .
پیروزباشید ـ تقی بهدادفر دی ماه 1396
« به نام خدای بزرگ »
به آموزگاران ، روان پروران دبیران دانا ، بلند اختران
به زیبنده نسوان حلم آفرین به توفنده مردان علم آفرین
دبیران دانشور دین پرست زسربگذرانیده ، بالا وپست
مهین یادگاران زایام دور بهمین پارسایان به دوران کور
تورا بوده با « نیزه داران » ستیز تورا بوده ازجهل بانان گریز
تو ، « آزاده ای » ، خاکت آزاده خیز توبا جهل ودشمن همی درستیز
تو ، ای راستی کیش ویزدان پرست به ژرفای جانها ، کمالت نشست
تو ، ای نبض توفنده روزگار به هرره ، تومشعل ، توآموزگار
به هرخانه ، فرزند فرزانه ای زشهدت چشد قند جانانه ای
تورا دانش آموز ، چون جان بود زهرکیش وآئین وایمان بود
زدونان همی جان تودورباد دل پاک بازتو ، مسرورباد
مبادا که ازفقرکاهل شوی به چیزی به جزعلم مایل شوی
توبانیکی وسیرت پاک خویش بگستربه هرخانه استاک خویش
ندیدی که فردوسی آن روح پاک دلش شد زبی همتان چاک چاک
چه کردند باوی قدرقدرتان همین گرگ زاده ، قوی شوکتان
ولیکن هنرمند آزاده بین که تخمی فشاند آنچنان برزمین
که اکنون همه جای ایران گل است درودشت وباغ وچمن سنبل است
به هرشهر وبرزن ، به هرکوی وکوه کلاس است وفردوسی اش آبروی
چو خورشید بربام گردون سپهر فروزد وراچهره چون ماه ومهر
نشسته درآن کاخ بالا بلند « که ازباد وباران نیابد گزند »
دگراوستادان آموزگار به گردش چو انگشتری شاهوار
که ، برجانشان باد صدها درود به سرداده این خسروانی سرود
« چوایران نباشد تن من مباد » « بدین بوم وبر ، زنده یکتن مباد »
خلاصه ای ازیک سروده که درسال 1370 سروده ام
تقی بهداد فر ـ دی ماه 1396